RSS

مادر بزرگ …

IMG_00360

مینویسم به یاد تو .. به یاد چشمهای پیر و کم سو اما مهربانت …
مینویسم برای لبخندهایت که هیچ گاه از ذهنم پاک نمیشود …
مینویسم به یاد دستهای پینه بسته ات که بارها دستهایم را گرفتی و فشار دادی و مرا بوسیدی …

IMG_00410
تو در غفلت ما مارا تنها گذاشتی و پر کشیدی به سوی خدا  و ما ماندیم در ناباوری رفتنت … هنوز هم هیچ کداممان باور نداریم جای خالی ات را ..
عزیزم .. مادربزرگ مهربانم…  باور ندارم که رفته ای و میدانستی که داری میروی … باور ندارم آخرین دیدارمان را که من در بی خبری بودم و تو مرا خواندی و گفتی که دیگر مرا نمیبینی و مرا بغل کردی و بوسیدی … و چقدر میسوزم از یادآوری آن صحنه …
چه معصومانه خوابیدی مادر بزرگ .. باور ندارم خوابیده اي زير زمين سرد .. این روزها به خودم میگویم که چقدر زود دیر شد … چقدر زود تو و مادرم رفتيد …
مادر بزرگ غم تو و مادرم را چه کنم ؟ او بود و تو … او بود وعشق تو … حالا من با دوري تو و مادرم چه کنم ..
مادر بزرگ برایمان دعا کن … از خدا بخواه به ما صبر بدهد .. صبری که تحمل کنیم ندیدنتان را …
این روزها من با دیدن عکسهایتان خوشم … و با یادآوری خاطراتتان … یادتان بخیر …

میگریم بر روزگاری که عزیزان را خاطره ای میکند برایمان … روحت شاد

«ننه گلي عزيزم خداحافظ، ديگه مادرم تنها نيست»

«1392/08/20 هفتم ماه محرم 1435»

 

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در نوامبر 11, 2013 در دل نوشته

 

نيمه شب آواره و بي حس و حال …

nime shab

نيمه شب آواره و بي حس و حال در سرم سوداي جامي بي زوال
پرسه اي آغاز كرديم در خيال دل به ياد آورد ايام وصال
از جدايي يك دو سالي مي گذشت يك دو سال از عمررفت و بر نگشت
دل به ياد آورد اول بار را خاطرات اولين ديدار را

آن نظر بازي آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را
همچو رازي مبهم و سر بسته بود
چون من از تكرار او هم خسته بود
آمد و هم آشيان شد با من او همنشين و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم كه جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من او
دامنش شد خوابگاه خستگي اينچنين آغاز شد دلبستگي
واي از آن شب زنده داري تا سحر
واي از آن عمري كه با او شد بسر

مست او بودم ز دنيا بي خبر دم به دم اين عشق مي شد بيشتر
آمد و در خلوتم دمساز شد گفتگوها بين ما آغاز شد
گفتمش در عشق پا بر جاست دل گر گشايي چشم دل زيباست   دل
گر تو زورق بان شوي درياست دل بي تو شام بي فرداست

دل دل ز عشق روي تو حيران شده در پي عشق تو سر گردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست مي دارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان چون تويي مخمور خمارم بدان
با تو شادي مي شود غم هاي من با تو زيبا مي شود فرداي من

گفتمش عشقت به دل افزون شده دل ز جادوي رخت افسون شده
جز تو هر يادي به دل مدفون شده عالم از زيباييت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب يعني خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود بهر كس جز او در اين دل جا نبود

ديده جز بر روي او بينا نبود همچو عشق من هيچ گل زيبا نبود
خوبي او شهره ي آفاق بود در نجابت در نكويي طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختي ما را نداشت
پيش پاي عشق ما سنگي گذاشت بي گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر اين قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس
يار ما را از جدايي غم نبود در غمش مجنون و عاشق كم نبود
بر سر پيمان خود محكم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من ديوانه پيمان ساده بست ساده هم آن عهد و پيمان را شكست

بي خبر پيمان ياري را گسست اين خبر ناگاه پشتم را شكست
آن كبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلدار ديگر عهد بست
با كه گويم او كه هم خون من است خصم جان و تشنه ي خون من است
بخت بد بين وصل او قسمت نشد اين گدا مشمول آن رحمت نشد

آن طلا حاصل به اين قيمت نشد
عاشقان را خوشدلي تقدير نيست با چنين تقدير بد تدبير نيست
از غمش با دود و دم همدم شدم باده نوش غصه ي او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم ذره ذره آب گشتم كم شدم

آخر آتش زد دل ديوانه را سوخت بي پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتي خوش گذر بعد از اين حتي تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بيرون كن ز سر ديشب از كف رفت فردا را نگر
آخر اين يكبار از من بشنو پند بر من و بر روزگارم دل مبند

عاشقي را دير فهميدي چه سود عشق ديرين گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آيد به رود ماهي بيچاره اما مرده بود
بعد از اين هم آشيانت هر كس است باش با او ياد تو ما را بس است

«تقديم به همسر عزيزم«

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مارس 14, 2013 در دل نوشته

 

سالگرد مادرم …

Madaram

مزارت آمدم دل ریش و با چشمان تر مادر
نبودی عمر دنیا کاشکی زین بیشتر مادر
تو با من همنشین بودی و چون جانم عزیز اما
بگو از من چه بد دیدی؟ که خود رفتی سفر مادر
سراپای وجودت ماه من پر مهر بود اما
کنون بی مهرت ای ماهم ندارم پا و سر مادر
از آن روزی که صید دام عشقت گشته ام دانم
که آب و دانه خوش دادن ترا باشد هنر مادر
به گیسوی پریشانت چو این دل مبتلا بودست
در اندوه و غم هجرت شدم شوریده سر مادر
مرا بر بالهای خود به اوج آسمان بردی
کنون در آسمانی و شدم بی بال و پر مادر
به شوق دیدنت هر شب روم در خواب تا شاید
که آن رخسار زیبا را ببینم تا سحر مادر
بیا امشب به بالینم مرا دریاب غمگینم
به آن چشمان پرمهرت مرا یکدم نگر مادر

«روح همه مادران از دنیا رفته شاد»

«امروز 91.12.21 دومين سالي است كه پيشم نيستي و من همچنان تنهاي تنهام«

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مارس 11, 2013 در دل نوشته

 

مروری بر گزارش سالانهٔ 2012 دنياي حميد

دوستان من راهنمای آمارگیر وردپرس.کام، گزارش سالانهٔ 2012 را برای این وب‌نوشت آماده کرده‌اند.

این هم یک چکیده:

The new Boeing 787 Dreamliner can carry about 250 passengers. This blog was viewed about 1,800 times in 2012. If it were a Dreamliner, it would take about 7 trips to carry that many people.

برای دیدن گزارش کامل اینجا را کلیک کنید.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در ژانویه 7, 2013 در دل نوشته

 

عشق مادر …

madar

من زاده شدم به عشق مادر
پرورده شدم به عشق مادر

در دامن او شدم چنین نور
پیوسته شدم به عشق مادر

بوی تن او بهار هر فصل
بشکفته شدم به عشق مادر

تعلیم نمودیم بیاموز
وارسته شدم به عشق مادر

از رنج زمان عبور دادی
نی خسته شدم به عشق مادر

آموخت مرا صبور باشم
دل بسته شدم به عشق مادر

هر ملک به زیر پای مادر
گل دسته شدم به عشق مادر

چون داد مرا ز شیره جان
لب بسته شدم به عشق مادر

در ساحل قلب بی کرانش
وابسته شدم به عشق مادر

او رفت و سکوت من فرو ریخت
نورسته شدم به عشق مادر

دل خسته شدم که دیگر او نیست
بی او تو بگو پناه من کیست ؟

«تولدت 51 سالگيت مبارك مادر مهربانم 91.10.15«

«فقط حيف كه جايت پيش من خاليست«

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در ژانویه 5, 2013 در دل نوشته

 

مردم …

mardom

شمالم تا جنوبم عشق، چه خاک و گندمی دارم
صدام یاری کن باید، بگم چه مردمی دارم

بگم این حق هیچکس نیست، که با ثروت فقیر باشه
کسی که فرش می بافه، نباید رو حصیر باشه

اگر چه سختی از انسان یه کوه درد میسازه
ولی از مردم ما درد داره یک مرد میسازه

نگاه کن بچه های کار، چه جور تو آب و آتیشن
تو این روزهای سخت کمک خرج پدر میشن

من و تو مردمی هستیم که گنج از رنج میسازیم
به این تاریخ خورشیدی به این فرهنگ مینازیم

من و تو مردمی هستیم که آینده تو مشت ماست
که از هفتاد نسل قبل هزار اسطوره پشت ماست

«معين – مردم«

«تقديم به همسر مهربانم»

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در دسامبر 30, 2012 در دل نوشته

 

طرفدار …

طرفدار

چی تو چشاته که تورو اینقدر عزیز میکنه

این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه

این که نگات نمیکنم یعنی گرفتار توام

رفتن همه ولی نترس من که طرفدار توام

هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت

بدوت تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

هیج وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ناراحتی

.

میخواستم نبخشمت یکی ازت تعریف کرد

دیدن تنهایی تو منو بلاتکلیف کرد

بیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد

از اون که واسه انتقامم از تو انتخاب شد

هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت

بدوت تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

هیج وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ناراحتی

«شادمهر عقيلي«

«تقديم به تنها M زندگيم»

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در سپتامبر 29, 2012 در دل نوشته

 

انتخاب …

درگير روياي توام
منو دوباره خواب کن

دنيا اگه تنهام گذاشت
تو منو انتخاب کن

دلت از آرزوي من
انگار كه بي خبر نبود

حتي تو تصميماي من
چشمات بي اثر نبود

خواستم بهت چيزي نگم
تا با چشام خواهش کنم

درارو بستم روت
تا احساس آرامش كنم

باور نمي كنم ولي
انگار غرور من شكست

اگه دلت ميخواد بري
اصرار من بي فايدست

هر کاري مي کنه دلم
تا بغضمو پنهون کنه

کي ميتونه فکر تو  رو
از سر من بيرون کنه

يا داغ رو دلم بزار
يا که از عشقت کم نکن

تمام تو سهم  منه
به کم قانعم نکن

«شادمهر عقيلي«

«تقديم به همسر مهربانم»

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در سپتامبر 29, 2012 در دل نوشته

 

يكي مثل تو!

I heard that your settled down
شنیدم که یه جایی رو واسه موندن پیدا کردی

That you found a girl and your married now
اینکه با دختری آشنا شدی و حالا دیگه با هم ازدواج کردین

I heard that your dreams came true
شنیدم رویاهات به حقیقت پیوستن

Guess she gave you things I didn’t give to you
حدس میزنم چیزایی رو بهت داده که من هیچوقت بهت ندادم

 Old friend, why are you so shy
دوست قدیمی، چرا انقدر خجالت میکشی؟

It ain’t like you to hold back or hide from the lie
اصلا بهت نمیاد بخوای عقب بکشی یا از دروغ مخفی شی

I hate to turn up out of the blue uninvited
متنفرم از اینکه بخوام به میل خودم، سرزده و ناگهانی وارد بشم

But I couldn’t stay away, I couldn’t fight it
اما نمیتونستم دور وایستم،و حتی نمیتونستم خودمو درگیرکنم

I hoped you’d see my face & that you’d be reminded
امیدوارم چهرمو دیده باشی و این رو به یادت آورده باشه که…

That for me, it isn’t over
این پایان کاره من نیست

Nevermind, I’ll find someone like you
اشکالی نداره ، یکی مثله تورو پیدا میکنم

I wish nothing but the best for you too
من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام

Don’t forget me, I beg, I remember you said
منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead, yeah.
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره

You’d know how the time flies.
باید میدونستی زمان چطور میگذره

Only yesterday was the time of our lives.
همین دیروز بود که شروع به زندگی کردیم

We were born and raised in a summery haze.
پا به این دنیا گذاشتیم و در یک غبار تابستانی رشد کردیم

Bound by the surprise of our glory days.
که با شکوه و حیرت روزهای زندگیمونه آمیخته شده

I hate to turn up out of the blue uninvited,
متنفرم از اینکه بخوام به میل خودم، سرزده و ناگهانی وارد بشم

But I couldn’t stay away, I couldn’t fight it.
اما نمیتونستم دور وایستم،و حتی نمیتونستم خودمو درگیر هم کنم

I hoped you’d see my face & that you’d be reminded,
امیدوارم چهرمو دیده باشی و این رو به یادت آورده باشه که…

That for me, it isn’t over yet.
این پایان کاره من نیست

Nevermind, I’ll find someone like you
اشکالی نداره ، یکی مثله تورو پیدا میکنم

I wish nothing but the best for you too
من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام

Don’t forget me, I beg, I remember you said
منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”, yay
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره

Nothing compares, no worries or cares.
هیچ چیز قابل قیاسی،.نگران کننده ای یا چیزی که بخوای مراقبش باشی دیگه نیست

Regret’s and mistakes they’re memories made.
اشتباهات و پشیمونی ها، اینا ساخته های ذهنن

؟Who would have known how bittersweet this would taste
کی میتونست بفهمه که چطور میتونه انقدر تلخ و شیرین(ترکیبی از شادی و غم) باشه

Nevermind, I’ll find someone like you
اشکالی نداره ، یکی مثله تورو پیدا میکنم

I wish nothing but the best for you too
من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام

Don’t forget me, I beg, I remember you said
منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”, yay
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره

Nevermind, I’ll find someone like you
اشکالی نداره ، یکی مثله تورو پیدا میکنم

I wish nothing but the best for you too
من هیچ ارزویی ندارم فقط بهترین هارو برای تو میخوام

Don’t forget me, I beg, I remember you said
منو از یاد نبر، التماس میکنم ، یادمه که گفتی:

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead”
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه

Sometimes it lasts in love but sometimes it hurts instead, yeah
یه وقتایی عشق همیشه باقی میمونه و بعضی وقت ها هم برعکس،باعث آسیب میشه.آره

«Someone Like You»

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در آگوست 22, 2012 در دل نوشته

 

آذربايجان

از خواب پا شدم امروز.
چشمای بستتو دیدم.
ماهی سیاه کوچولو.
تنگ شکستتو دیدم.

دیدم همین که میخونم.
تاریخ تشنگیهاتو
دریاچه های خشکیده.
خون گریه میکنن با تو.

اخبار داغو میخونم.
هرچند خوب میدونم.
داغی که رو ارس مونده.
این کوه سختو لرزونده.

نه شعر آذری گفتم.
نه خون آذری دارم.
نسبت به مردمت اما.
حس برادری دارم.
رنجور آذربایجان
معصوم آذربایجان
مغرور آذربایجان
مغمموم آذربایجان

«تقديم به آذربايجان«

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در آگوست 18, 2012 در دل نوشته